بهزاد فراهانی: قصه فیلم «قیصر» از یک نویسنده ترک بود
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۵۵۲۸۹
بهزاد فراهانی هنرمند پیشکسوت رادیو، تئاتر، سینما و سریالهای تلویزیونی ادعایی را درباره فیلم «قیصر» مطرح میکند.
در ادامه گفتگوی ایرنا با بهزاد فراهانی را بخوانید:
تفاوتهای سریالهای قبل از انقلاب با سریالهای بعد از انقلاب چیست؟
قبل انقلاب سریالها فقط برای سرگرمی ساخته میشد.
پشت صحنه سریال دلیران تنگستان
یعنی سریال دلیر تنگستان هم برای سرگرمی ساخته میشد یا دائی جان ناپلئون؟
کارهایی که آقای پرویز کاردان میساخت مثل سریال مراد برقی، برای سرگرمی بود و همین طور کارهای آقای پرویز صیاد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مراد برقی و ۷ دخترون، کاری از پرویز کاردان
نقشی هست که دوست داشتید بازی کنید، اما نشد؟
یکی نقش آستروف در دایی وانیای آنتوان چخوف. دیگری نقش سرهنگ خسرو روزبه است که دلم میخواست آن را بازی کنم که نشد. خسرو روزبه را اصلا میشناسید؟
خسرو روزبه
بله. سرهنگ علی زیبایی، بازجوی اصلی بازداشتشدگان حزب توده در ایران که بعدها به سفارش ساواک، کتاب کمونیسم در ایران نوشته، مدعی شده است که خسرو روزبه در بازجویی به قتل محمدمسعود سردبیر سرشناس نشریه مرد امروز اقرار کرده است...
چه حرف هایی! بله من هم شنیده ام. این حرفها از جنس همان چرت و پرتهای بعد از هر کودتایی است که توسط کودتاچیان بر سر زبانها میافتد. خسرو روزبه رییس بخش مخفی افسران حزب توده بود. خسرو اصلا کاری به این مسائل نداشت. او خیلی بزرگتر از این حرفها بود که بخواهد به ترور دست بزند. در ایدئولوژی حزب توده اصلا ترور نبود. این حزب بارها فدائیان اسلام را به خاطر ترور مقامات پهلوی تقبیح کرد. اصلا مگر ترور چیزی را عوض میکند؟
محمد مسعود
درباره خسرو همین بس که بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا ۳۷ در تهران زندگی میکرد تا فرزندانش را نجات دهد. ساواک شاهی نتوانست او را بگیرد. خسرو به داد خانوادهها و افسرانی که زندان بودند میرسید.
ارزشی که خسرو برای من دارد ناشی از فداکاری انسانی اوست. هر کسی مسوول آن چیزی است که میکند. وقتی شما اندیشه چپ را به من یاد میدهی و مرا سوسیالیست میکنی، هر بلایی سر من بیاید باید توانایی دفاع از من را هم داشته باشی. خسرو خیلی به این مسائل پایبند بود.
بحث ترور شد. صادق زیباکلام در جایی میگوید وقتی میخواستند میرزا رضا کرمانی ضارب ناصرالدین شاه را به جرم ترور شاه، اعدام کنند از او پرسیدند از وقتی پادشاه ایران را کشتی، افراد زیادی برای ملاقات با تو آمدند. از بین حرفهایی که از این اشخاص شنیدی آیا صحبتی بود که تو را به فکر فرو برد؟ میرزا رضا ابتدا میگوید خیر، ولی بعد از کمی فکر صحبت میکند و میگوید: ناصر الملک، نایب السلطنه حرفی به من زد که به فکر فرورفتم. به گفته زیباکلام، ناصر الملک همان زمان در قرن ۱۹ در دانشگاه آکسفورد در رشتههای اقتصاد، تاریخ و فلسفه درس خوانده بود. او گفت: وقتی داشتی سایه خدا را میزدی، فکر کردی کدام نادر پشت دروازههای تهران منتظر است که این حال که بحث به خسرو روزبه رسید. آیا حزب توده آیا در حق مصدق خیانت نکرد؟
خیر. در سال ۱۳۳۲ حزب توده بارها به آقای محمد مصدق گفت که آقا دربار و شاه دارند توطئه میکنند تو را بردارند. ما به تو کمک میکنیم تا این اتفاق نیفتد. بخش عمده ارتش مال ماست. ما نمیگذاریم اینها تو را اذیت کنند. منتهی آقای مصدق همان قدر که از چپ میترسید ده برابرش به آمریکاییها احترام میگذاشت. او آمریکا را مرکز رهایی از بشریت میدانست. البته از انگلیسیها نفرت داشت، اما آمریکا را مدینه فاضله میدانست و همین باعث سقوطش شد. شما اگر یک سند بیاوری که چپها از فدائیان خلق گرفته تا مسلمانهای سوسیالیست و حزب توده، اقدامی علیه مصدق کرده باشند من گردنم را میزنم.
توده ایها قبل از سقوط مصدق کلی کار نیک کردند. تعاونیها و پیشاهنگیها را راه انداختند. ورزش کشور را ارتقا دادند. ادبیات را توسعه دادند. تمام مترجمان خوب کشور در آن زمان، تودهای بودند. من اعتقاد دارم هر چه ما روشنفکران داریم از حزب توده است.
تمام وسایل ارتباط جمعی و تبلیغات جهانی دست کشورهای غربی است. نظام سرمایه داری هم از نیروهای خودش در هر کجای دنیا که باشند دفاع میکند. این در ایران خیلی وسیع و گسترده است. طبیعتا تمام این گروههای غربی، دشمن اصلی شان نیروهای چپ هستند. معلوم است که هر نسبتی را به چپها میدهند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد چه کسانی را به خط و اعدام یا تبعید و زندان کردند، اکثرشان از چپها بودند. بگذریم.
با توجه به تجربههای سینمایی تان، سینمای قبل و بعد از انقلاب چه تفاوتهایی با هم دارند؟
سینمای قبل از انقلاب، سینمای پوشیدهای بود به همین دلیل خیلی لحظات زیبا داشت. بعضی از فیلمهای فارسی خیلی دلنشین بود. مثلا گنج قارون با بازی محمدعلی فردین، توانست در دل تودهها جایگاهی ابدی پیدا کند. آن چه به عنوان فیلم فارسی از آن یاد میشود، فیلمهایی بود از سادگی و صمیمیت مردم ایران.
درست است که فیلم فارسی به ژرفای مسائل اجتماعی نمیپرداخت، اما بازگو کننده بخش عمده فرهنگ ملی ایران بود. همه جای دنیا، این دوران را گذرانده است. شما فیلمهای جوانی ویکتوریو دسیکا از کارگردانهای مشهور تاریخ سینما را در نظر بگیرید تا برسید به دزد دوچرخه. دسیکا برای این که پول لازم برای تهیه این فیلم را به دست آورد فیلمی تبلیغاتی درباره نوعی خمیردندان ساخت و از پول آن، دزد دوچرخه را آفرید.
نمایی از فیلم دزد دوچرخه
درست است که میگویند فیلم فارسی برای خوب فروختن تولید میشد، اما فیلم فارسی مثل گنج قارون را تقریبا همه دیده اند. این فیلم تضاد طبقاتی را به خوبی نشان میداد. قبل از انقلاب در بخش روشنفکری فیلمهای قبل از انقلاب هم بزرگانی، چون ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی فیلمهای خوبی ساخته اند.
ویکتوریا دسیکا نفر اول از راست
داستان قیصر از یک نویسنده ترک بودقیصر چه؟
این فیلم در ژانر روشنفکری قرار میگیرد. من میدانم قصه این فیلم را از کجا آورده اند. قیصر فیلم خوبی بود، ولی این که احساس کنیم استثنا بود خیر.
اما در پاسخ به سوال قبلی شما، ما در دورانی هستیم که سینما مقداری اسیر حاکم فرمودگی شده است. وقتی دستور ایدئولوژیک از سوی یک نهاد میآید، هنر خدشه دار میشود و دیگر نمیتواند به وظایف خود خوب عمل کند.
الان بخش عمدهای از سینمای ما، سینمای خانوادگی است. در یک خانه دو جوان و یک پیرزن زندگی میکنند. اکثرا هم مسائل اخلاقی و توصیههای نصیحت وار و وصیت بار را در خود دارند. البته فیلمهایی هم ساخته شده اند که قابل احترامند.
داستان قیصر را از کجا آورده بودند؟
قصه مال یکی از نویسندگان ترک است. عبدالله غیابی، از این موضوع باخبر شد و تقریبا آن را رسانهای کرد. من گوزنها را بیشتر از قیصر دوست دارم.
نمایی از فیلم گوزنها
گوزنها و گرایشهای چریکیچرا؟
گوزنها با آن گرایشهای چریکی که ما داشتیم همخوانی داشت.
دلیلش چه بود؟
من نزدیکترین رفیق امیر پرویز پویان از بنیانگذاران چریکهای فدایی خلق بودم و خیلی چیزها از او یاد گرفتم.
امیر پرویز پویان
نشانهای از انقلاب شاه و ملت در فیلمتان نبوداز کارهای سینمایی خودتان بگویید؟
در زمان شاه در دو فیلم بازی کردم که بهترین کارهای من بود. یکی از این دو فیلم متجاوز نام داشت. این فیلم را خیلی دوست داشتم، چون هم خودم فیلمنامه را نوشته بودم و هم در انتخاب نقشها دخالت مطلق داشتم. من تمام بچههای تئاتر ایران را برای بازی در این فیلم بسیج کردم و ۷۰ بازیگر تئاتر را به آقای داود میرباقری کارگردان این فیلم معرفی کردم.
داود میرباقری
در نهایت هم فیلمی عالی شد، اما وزارت فرهنگ و هنر آن موقع، با این توضیح که در فیلمتان نشانی از انقلاب سفید شاه و ملت نیست، در همان اکران اول توقیف شد. داغ این فیلم به دل ۷۰ بازیگر آن ماند.
توقیف چوبو فیلم دومتان چه نام داشت؟
چوب. این فیلم را با آقای رضاعلامه زاده تهیه کردیم. او پول نداشت این فیلم را تهیه کند. پولش را جور کردیم و برای ساخت به شمال رفتیم. فیلم را هم تهیه کردم. متاسفانه رضا علامه زاده را به خاطر همکاری با خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان ساواک دستگیر کرد و ما دیگری خبری از این فیلم نشنیدیم. قصه این فیلم هم مال زنده یاد احمدمحمود بود.
یعنی اجازه پخش ندادند؟
نه اصلا.
نمایی از فیلم هامون
بعد از انقلاب وضعیت سینما چطور شد؟
فیلمهای خوبی که ساخته شده اند زیادند. مثل هامون، اجاره نشین ها، ناخدا خورشید و غیره.
کیارستمی تودهها را جذب نمیکردو کارهای آقای کیارستمی؟
درباره آقای عباس کیارستمی یک نکتهای هست که باید به آن اشاره کنم. سینمای کیارستمی سینمایی است برای من و تو که دست به قلم داریم. تودههای مردم از فیلمهای ایشان استقبال نکردند، چون مساله شان با مسائلی که آقای کیارستمی به آنها میپرداخت فرق داشت.
مثلا یکی از بهترین فیلمهای ایشان طعم گیلاس است. مردی میخواهد برود و در قبر خودش بخوابد. او دنبال کسی میگردد که دویست هزار تومان به او پول دهد تا روی او خاک بریزد.
نمایی از فیلم طعم گیلاس
این مساله ممکن است برای فردی که ساکن لندن است خیلی مهم باشد، ولی وقتی درایران مردم دارند از گرسنگی میمیرند، چه بسا طرف خوشحال شود و این پول را بگیرد و روی سر و بدن او خاک بپاشد.
فیلمهای کیارستمی، فیلمهایی جهانی بود که برای فستیوالهای جهانی ساخته میشد. ما روشنفکرها هم فیلمهای او را دوست داشتیم و از آنها کلی چیز را یاد گرفتیم. کلی هم نکات اخلاقی داشت.
عشق شرقی با چاشنی مسائل سیاسیتازهترین تجربه تان ساخت فیلم سینمایی مهمانی از کارائیب است. نویسنده و کارگردانش هم خودتان هستید. موضوعش هم ظاهرا درباره عشق شرقی است؟
عشق شرقی به اضافه مسائل سیاسی. من اصلا کار غیرسیاسی ندارم.
داستان این فیلم زندگی خیاطی کارکشته است که عاشق بانویی شده که همسرش را اعدام کردهاند. همسر معدوم این زن، دوست صمیمی خیاط است. خیاط شجاعت بیان این عشق را ندارد. بانو هم شیفته این مرد میشود، اما به دلیل وفاداری به همسر مرده اش، از ابراز آن پرهیز میکند. این فیلم در چه مرحلهای است؟
فعلا در صف فیلمهای قرار دارد که باید اداره کل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی آن را ببیند و پروانه نمایشش را صادر کند. البته این فرایند با تنبلی این نهاد نظارتی روبرو شده است. وگرنه باید سریع مجوزش را بدهند تا لااقل بتوانم آن را در فستیوالهای خارجی عرضه کنم. داستان این فیلم از روی یکی از آثارم یعنی کتاب میهمانی از کارائیب است که ۲۰ سال پیش آن را به تحریر در آورده ام و مدتی پیش نیز فیلمنامه اش را نوشته ام.
چرا در این فیلم از اعضای خانواده تان، خانم شقایق و آقای آذرخش فراهانی استفاده کرده اید؟
نقش اصلی این فیلم کس دیگری است.
پول نداشتم از شقایق استفاده کردماز شقایق خانم هم بازی گرفته اید؟
بله. چون بازیگر خوبی است.
یعنی صرفا به خاطر این بود؟ ُ
(با خنده) پول نداشتم.ای بابا!
کی اکران میشود؟
از آقایان باید بپرسیم کی میآیند به این فیلم مجوز دهند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: بهزاد فراهانی نمایی از فیلم قبل از انقلاب فیلم فارسی خسرو روزبه سریال ها حزب توده گوزن ها حرف ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۵۵۲۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بحران ادبیات داریم
مریم حسینیان با تأکید بر اینکه بحران ادبیات داریم، میگوید: مسئله نقد ادبی، کارگاههای ادبی و خاموششدن چراغ جایزههای معتبر را از دلایلی میدانم که در فضای ادبی ما بحران، ایجاد کرده و این تقصیر مخاطب نیست.
این نویسنده در گفتوگو با ایسنا درباره مسئله مخاطب اظهار کرد: در واقع بحران ادبی است که سبب ریزش مخاطب میشود یا باعث میشود مخاطب سخت سراغ خواندن کارهای جدید برود؛ نباید همیشه توپ را در زمین مخاطب بیندازیم. به نظرم مخاطب خیلی باهوش است.
او با اشاره به تغییرات سیستم اطلاعرسانی و معرفی کتاب، گفت: زمانی رسانههای معتبری چون مجلات ادبی و مطبوعات و خبرگزاریها که منابع محدود و مشخصی بودند به مخاطب برای انتخاب کتاب کمک میکردند و تکلیف مخاطب روشن بود؛ اما حالا هر کسی میتواند یک رسانه برای پیشنهاد کتاب باشد که این موضوع به سردرگمی مخاطب منجر میشود. همچنین با رشد ناشران خصوصی تعداد عنوانهای کتاب افزایش پیدا کرده است و ما با دریایی از انواع کتابها با ژانرهای مختلف مواجه هستیم و نمیدانیم کدام را انتخاب کنیم.
حسینیان خاطرنشان کرد: در یک دهه گذشته کثرت کارگاههای آموزشی به ادبیات آسیبزده است؛ در واقع این موضوع باعث شده نویسندگان جدید با رزومه پروپیمان نداشته باشیم. از هر کارگاهی که در تهران یا شهرستان برگزار میشود، دو یا سه نفر کتاب منتشر میکنند، در واقع بحران ادبی دقیقاً اینجاست.
او ادامه داد: زمانی که برای انتشار کتاب سختگیری خاصی وجود نداشته باشد و فردی که دوسه سال است شروع به نوشتن کرده با فیلتر کارگاهی که از آن بیرونآمده رمان یا مجموعه داستانی مینویسد و ناشران نیز کارشناسی سختگیرانهای در ادبیات داستانی نداشته باشند، این موضوعها باعث میشود کتاب درجه یک مخصوصاً در ادبیات داستانی نداشته باشیم. در این سالها عنوانهای گردنکلفت نداشتیم.
این داستاننویس یادآور شد: در این سالها بحث معرفی کتاب پررنگ بوده؛ اما بحث نقد ادبی کمرنگ شده است. مخصوصاً بعد از دوره کرونا و رشد فضای مجازی، هر کسی در صفحه خود کتابی را مطابق سلیقه شخصیاش معرفی میکند و معیارهایی که قبلاً برای معرفی کتاب وجود داشت، دیگر وجود ندارد. همچنین خاموششدن چراغ جایزههای ادبی معتبر نیز در بحران ادبیات مؤثر بوده است؛ بههرحال کتابها از چند مسیر داوری عبور میکردند که همه اینها فروکش کرده است.
او با بیان اینکه باتوجهبه قیمت بالا کتاب، کتاب کالای تجملی محسوب میشود، گفت: قبلاً مخاطب سه عنوان کتاب که اسمش را شنیده بود میخرید و شاید از دوتایش خوشش میآمد؛ اما حالا فیلتر مخاطب باتوجهبه قیمت بالای کتاب، مقداری دقیقتر شده و میخواهد کتابی را بخرد که مطمئن باشد کتاب خوبی است. در سالهای اخیر منابع کمک به مخاطب برای انتخاب کتاب، کمتر شده است و به همین دلیل ریزش مخاطب را داشتیم.
حسینیان خاطرنشان کرد: در طول چند سال گذشته عنوانهای متعدد در ادبیات داستانی دارد منتشر میشود اما کتابها کمفروغ هستند. البته این موضوع به نسلهای مختلف داستاننویسی نیز بر میگردد و قرار نیست یک جمعیت چند هزارنفره همه نویسنده باشند، از میان آنها شاید ۱۰ نویسنده ماندگار باقی بماند. الان ما با این مسئله مواجه هستیم که به نظرم بحران قابل تأملی است و نامش را بحران ادبیات میگذارم و همین باعث میشود احساس کنیم بحران مخاطب داریم.
او درباره اینکه گاه اینطور برداشت میشود که نویسنده برای مخاطبان خاصی مینویسد و به مخاطب وسیع فکر نمیکند، جایگاه مخاطب نیز اظهار کرد: همانطور که ادبیات سطحبندی شده است، مخاطب نیز سطحبندی میشود. هر کتابی برای هر مخاطبی نوشته نمیشود. ما سبکهای مختلف نوشتن داریم؛ مخاطبی که کتاب رئالیستی دوست دارد، کتاب رئالیسم جادویی و فانتزی دوست ندارد؛ زیرا مخاطب این اثر نیست. این موضوع نه به معنای پایینبودن سطح مخاطب است نه ضعیفبودن اثر.
نویسنده «بهار برایم کاموا بیاور» و «ما اینجا داریم میمیریم» ادامه داد: گاه منِ مخاطب از ناداستان اطلاعی ندارم و زمانی که یک ناداستان میخوانم شاید درک درستی از آن نداشته باشم و بگویم کتاب بدی بود. یا ممکن است مخاطبِ ادبیات عامهپسند بودم و بعد کتابی از یک نویسنده صاحبنام بخوانم و ناگهان با جهانی مواجه شوم که تابهحال با آن مواجه نبودم. برخی از نویسندهها سبک خاصی دارند و نمیشود گفت نویسنده به مخاطب توجه ندارد. شخصاً این را قبول ندارم و به نظرم در هر ژانر از نویسنده اثر قابل تأملی خلق کند، اثر حتماً خوانده میشود.
این داستاننویس خاطرنشان کرد: بهشدت معتقدم اثر خوب هنوز هم سینهبهسینه و از طریق خود مخاطب کشف میشود. اگر کار قابلتأمل باشد، فرق نمیکند از یک کارگاه ادبی بیرون بیاید یا اتاق شخصی یک نویسنده حرفهای، خوانده میشود. گاه در کارگاهها اثر شگفتانگیزی نوشته میشود که نشان میدهد نویسنده خوبی است؛ اما نویسنده حرفهای هم داریم که کتاب چهارم و پنجمشان کمرمق و اثر ضعیفی است. اگر اثر ضعیف باشد مخاطب درک میکند. هر ژانر مخاطب خود را دارد و اگر خوب باشد، حتماً دیده میشود.
مریم حسینیان ارتباط خود با مخاطب را عالی میداند و با بیان اینکه صفحات مجازیاش کاملاً خصوصی است، گفت: در دوران کرونا دو کتاب «بانو گوزن» و «نئوهاوکینگها» منتشر کردم، دو کتاب با دو سبک متفاوت؛ خب دو سال است درگیر بیماری بودم و «نئوهاوکینگها» هم روایت این بیماریام است و در این دو سال نمیتوانستم در جلسهای حضور فیزیکی داشته باشم و همه ارتباطهایم مجازی بود و ارتباط خوبی با مخاطبان خود گرفتم. من برای همه مخاطبانم احترام قائلم و جز نویسندههایی هستم که پاسخ تمامی پیامها را میدهم. واکنش مخاطبانم برایم مهم است. برایم مهم است که مخاطبانم درباره کتابهایم چه نظری دارند و از جمعبندی نظرها استفاده کردهام.
انتهای پیام